شعر
مطالب عاشقانه
درست یک روزاست که یکدیگرراترک کرده ایم ولی بی تولحظه هاانقدردیرمیگذرندکه میخواهم فرداسالگردجداییمان راجشن بگیرم به سلامتی اونیکه واسه رفتنش گریه کردی اون رفت واسه رفیقاش تعریف کردباهم خندیدن داری میمیری ازدلتنگی امابازم هی منتظرمیشی که اون اول بهت اس ام اس بده هرگزبه کسی که دوسش داری نگودوستت دارم عشقت را رهاکن اگرخودش برگشت مال تواست واگربرنگشت ازقبل هم مال تونبوده دوستت ذارم کمترازخداوبیشترازخودم چون به خداایمان دارم وبه تواحتیاج میگه عشق مثل ساعت شنی میمونه همونطوری که قلب روپرمیکنه مغزروخالی میکنه بیاو یه لحظه بامن باش تابرای یک عمرباهم بمانیم بیابرای هم باشیم ازهم بگوییم باعشق باشیم عشق ماندگارنیست ولی ماندگارعشق است اگه عاشقی سعی کن به عشقت برسی چون وقتی بره دیگه رفته اگه عاشق نیستی پس تلاش نکن که طعمش روبچشی چون تلخ ترین شیرینیه روزگاره عشق یعنی اینکه وقتی یه اس ام اس ازش میادحتی قبل اینکه بدونی چی نوشته لبخندمیادرولبت همینکه یه لحظه بهت فکرمیکرده واست اندازه یه دنیا مد ارزه خدا جون بهش بگو دوسش دارم! خدایا:فقط تورا میخواهم باور کرده ام که فقط تویی سنگ صبورحرف هایم! باران بهانه ای بودکه زیرچترمن تاانتهای کوچه بیایی کاش نه کوچه انتهایی داشت ونه باران بندمی امد....... امشب به سوگ ارزوهایم نشسته ام ودرغم نبودنت اشک فراق میریزم ...امشب شمع حسرت ارزوهای بربادرفته ام ذره ذره اب میشود امشب برای مرگ ارزوهایم لباس سیاه پوشیده ام کاش امشب کسی برای عرض تسلیت به خانه دلم می امد...کاش توامشب بودی ودلداریم میدادی ودفترکال ارزوهایم راورق میزدی اماافسوس که تونیستی وزندگی بی توقشنگ نیست عشقم نفرین برعمری که بی توگذشت!p عشق یعنی باوجودزندگی دورازاداب مردم زیستن عشق یعنی لحظه ای خندیدن سالهااشک ندامت ریختن عشق یعنی............... هنوزنمیدانم چرارفتی شایدوسعت شانه هایم برای انبوه هق هق گریه های توکوچک بود شایدازاینکه درقلب من اشیانه کنی درتردیدبودی شایداهوی قلبت که تادیروزدر دستهای قلب من رها بوداسیرجادوی چشمان دیگری شدوشایدهم توظالم بودی که مرابابی رحمی ازدیارمحبت خودبیرون راندی کاش میگفتی چرا؟ حالاکه ازدوری ازمن فکرعبوری ازمن ازتوچشات میخونم داری میبری ازمن ازت میخوام بمونی ازعشقمون بخونی یادت باشه همیشه این عاشق دیوونه بایادتومیمونه دوستت دارم دیوونه بی اراده متولدشده ام باحیرت زندگی کرده ام وباحسرت میمیرم خداحافظ زندگی! من چه کنم خیال تومن ورهانمیکنه امادلت به وعده هاش یه کم وفانمیکنه من ندیدم کسی روکه مثل توموندگارباشه ادم خوش روکه تودل این جوری جانمیکنه چشماموبستمودارم توروبهترمیبینم اماچشم توبازم منونگاه نمیکنه عمریه دارم میکنم و جواب میدی عمریه چشات ولی منوصدانمیکنه نمیدونم چرامن شدم به عشق تواسیر چراعشق من چشاتومبتلانمیکنه من میگم خداکنه یجوری مال من بشی نمیدونم چرااین کاروخدانمیکنه باقلب یه اسمون ستاره که ازیه قلب بی قرارمیباره فقط میخوادبگم بیادتم من وگرن پاییزوبهارنداره من شیوا گلزار20 ساله ازاصفهان منطقه ی فولادشهر دانشجوی رشته ی روانشناسی متولداهواز26 اذر امدنت رایادم نیست بی صداامدی بی انکه من بدانم بی اجازه ماندی بی انکه من بخواهم امااکنون درذره ذره وجودم ماندنت راتمنامیکنم مهمان ناخوانده قلبم بمان که ماندنت راسخت دوست دارم........... به یادندارم نابینایی به من تنه زده باشداماهروقت تنم به جماعت بیناخوردگفتند:مگرکوری؟روزگارت بی نیازبادازاین جماعت بینا! شبی ازپشت یک تنهایی نمناک وبارانی تورابالهجه ی گلهای نیلوفرصداکردم تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهایت دعاکردم سارااسمش واسه وفاداریش افسانه شد اگه باوفابمونی مث سارامیمونی دوستی مثل ایستادن روی سیمان خیس که هرچی بمونی رفتنت سخت ترمیشه روزی هم که بری جای پات برای همیشه باقی میمونه عاشق هرکس شدم اوشدنصیب دیگری دل به هرکس دادم اوهم زدبه قلبم خنجری من سخاوت دیده ام دل رابه هرکس میدهم شرم دارم پس بگیرم انچه رابخشیده ام عزیزدل هنوزهم اسمان دلم ابری وچشمانم بارانی است پرهای خیالم شکسته اند دیگرحتی پروازهم برایم مقدورنیست ایاشکستن قایق ارزوهایم رادرمیان اقیانوس صدایت که میگفت نه شنیدی؟ایاکشتن فریادهای بی صدایم رادرگلویم احساس کردی؟ایامیدانی تمام خاطرات وهمه ی روزهای هفته راپروازکردم تاتورابجویم امانبودی؟ایامیدانی تمام ورق های دفترم رابه دنبال بوی پیراهنت بوییدم؟امانمیدانم توراکجای زمان جاگذاشته ام عشق من ای کاش میتوانستی بجای اینکه دررویاهایم بخوابی ودرارزوهایم بیدارشوی برای همیشه کنارم بمانی ای کاش میشد! گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم وبه روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفررا ازعشق توگونه های اورابوسیدم گفتی که ستاره شودلی روشن کن من همچوگل ستاره هاتابیدم گفتی که برای باغ دل پیچک باش بریاسمن نگاه توپیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریاشو دریاشدم وتورا به ساحل دیدم گفتم که بهانه ات برایم کافی ست معنای لطیف عشق رافهمیدم یکی رادوست میدارم ولی افسوس اوهرگزنمیداند نگاهش میکنم شایدبخواندازنگاه من که اورادوست میدارم ولی افسوس اونگاهم رانمیخواند به برگ گل نوشتم منکه او رادوست میدارم ولی افسوس اوبرگ رابه زلف کودکی اویخت تااورابخنداند شایدعشقمون بچگی بود اماجدایی مون یه بچه بازی بزرگ بود بچه بودن رادوست دارم ولی بچه بازی را هرگز! گفتم اگه برم توبه ارزوهات میرسی امانمیدونستم که تمام ارزوهای تومن هستم این روزاعادت همه رفتن ودل شکستنه دردتموم عاشقاپای کسی نشستنه این روزادردعاشقافقط غم ندیدنه مشکل بی ستاره هایکم ستاره چیدنه این روزاکارگلدوناازشبنمی ترشدنه ارزوی شقایقایه شب کبوترشدنه این روزااسمونمون پرازشکسته بالیه جای نگاه عاشقت بازتوی خونه خالیه درانتظارت ای ترانه ی نامفهوم کفشهای غیرتم رادرمی اورم ودرکویرغرورم پابرهنه راه میروم شایدتاولهای قلبم راباور کنی تقویمهانشان میدهندکه چقدرازتو دوربوده اگرباورنداری ازمدادهایی که تمام کرده ام بپرس ازدفترهایی که سیاه شده اند ازراهی که به تومیرسیدوبه انتهانرساندمش بی توغریب ترازغریبه شده ام کاش میشدبه نیم نگاهی تازه نگاهت کرد.
Power By:
LoxBlog.Com |